img Leseprobe Leseprobe

کودکی که فروخته شد

رمان بردگان کوچک

Esmail Yourshahian

EPUB
ca. 8,49
Amazon iTunes Thalia.de Hugendubel Bücher.de ebook.de kobo Osiander Google Books Barnes&Noble bol.com Legimi yourbook.shop Kulturkaufhaus ebooks-center.de
* Affiliatelinks/Werbelinks
Hinweis: Affiliatelinks/Werbelinks
Links auf reinlesen.de sind sogenannte Affiliate-Links. Wenn du auf so einen Affiliate-Link klickst und über diesen Link einkaufst, bekommt reinlesen.de von dem betreffenden Online-Shop oder Anbieter eine Provision. Für dich verändert sich der Preis nicht.

KidsOcado img Link Publisher

Belletristik/Erzählende Literatur

Beschreibung

نوشتن رمان کودکی که فروخته شد را از زخم اندوه نگاه ترس و غربت زده ی پسر بچه هفت یا هشت ساله ای یافتم که هنگام تحقیق او را نشسته در گوشه اطاق دیدم. غریبانه نگاه می کرد و هر لحظه ممکن بود بغضش بترکد و گریه سر دهد. اگر بگویم از تنهایی بی کسی ويران بود .دروغ نگفته ام. فقط اسمش را می دانست. اسمش را از مادرش شنیده بود اما اسم مادر، پدرو شهر و یا ده ومحله شان را نمی دانست. فقط می خواست برگردد به خانه شان اما خانه شان کجا در کدام شهر وده ومحله بود نمی دانست. اورا فروخته بودند مثل ده ها کودک و نوجوان که فروخته شده و هرکدام سرنوشته تلخ و ناخوانده ای در انتظار داشتند.

من این رمان را بنا به مسئولیت یک نویسنده و شهروند آزاد نوشتم تا وجدان جامعه جهانی را برای حمایت و رهایی کودکان این بردگان دوران معاصر فراخوانم و از همه می خواهم تقاضا دارم رمان را که در آمد آن صرف حمایت از کودکان است تهیه کنند و بخوانند و بدست مادران وپدران آموزگاران و مسئولین برسانند . از دوستانی که دستی در ترجمه دارند تقاضا دارم با ترجمه آن به زبانهای مختلف در رهایی کودکان از فقر و مرگ و استفاده های جنسی و.. کمک کنند به امید رهایی کودکان. دختران و پسران فروخته شده رمان را این چنین شروع کرده ام:

اسمش امین بود. اسمش را نخستین بار از مادرش شنیده بود. بعدها از مرد سیه چرده لاغر بداخلاقی که او را خریده بود، شنيد و به خاطر سپرد. از پدرش هیچ خاطره نداشت. نمی دانست کیست. کجا رفته و چه شده. از مادرش فقط پیراهن گلی رنگ، روسری سفيد ، چهره لاغر و رنگ پريده و چشمان سیاه و غمزده و پر از اشکش را به یاد داشت و خاطره ای محو وکم رنگ از لحظه ای که او را فروخت و نگاهش که به او افتاد طاقت نیاورد کیسه های آرد را رها کرد. برگشت اورا بغل کرد وبه سینه فشرد بوسید وگریست وگفت. امین مرا ببخش. مریض هستم نمی دانم تا کی زنده بمانم.....

جهت تهیه کتاب لطفا با بخش فروش اینترنتی انتشارات کیدزوکادو و همین طوربرای تهیه در ایران می توانید تماس تلفنی شماره ۰۲۱۶۶۴۰۰۸۶۶ اقدام فرمایید.

Weitere Titel von diesem Autor

Kundenbewertungen

Schlagwörter

Abusing Children, Selling Children, Farsi FIction, فروش بچه ها؛ داستان ایرانی؛ رمان فارسی؛ کتاب فارسی، اسماعیل یوردشاهیان؛ کودک آزاری؛ داستان واقعی؛ Persian Fiction